یکی از روشهایی که معاملهگران در تحلیل تکنیکال برای بررسی احتمال تضعیف روند و شناسایی نقاط حساس قیمتی به کار میگیرند، واگرایی است.
استفادهی صحیح از این روش نیازمند شناخت دقیق ساختارهای قیمتی، نحوهی تعامل آنها با اندیکاتورهای تکنیکی و پایبندی به قواعدی است که در طول زمان توسط معاملهگران حرفهای مشخص شدهاند.

واگرایی چیست؟
واگرایی زمانی رخ میدهد که جهت حرکت قیمت با جهت حرکت یک اندیکاتور تکنیکال مانند MACD، RSI، Stochastic و ... در تضاد قرار گیرد. زمانی که قیمت در حال تشکیل سقفها یا کفهای جدید است اما اندیکاتور موفق به تأیید این حرکت نمیشود، واگرایی اتفاق میافتد.
این پدیده نشاندهندهی ضعف احتمالی در روند فعلی بازار است و میتواند هشداری برای بازگشت روند (reversal) یا توقف آن باشد. این ابزار در بیشتر بازارها به ویژه بازار فارکس کاربرد دارد.
قوانین مهم برای معامله با واگرایی
10 قانون مهم برای معامله با واگراییها وجود دارد که به شرح زیر هستند:
1- وجود شرایط خاص در حرکت قیمت
پیش از تحلیل واگرایی، باید بررسی شود که قیمت یکی از ساختارهای زیر را تشکیل داده باشد:
- سقف بالاتر نسبت به سقف قبلی (Higher High)
- کف پایینتر نسبت به کف قبلی (Lower Low)
- الگوی دو سقف (Double Top)
- الگوی دو کف (Double Bottom)
در صورت عدم وجود این ساختارها، بررسی واگرایی فاقد اعتبار است. همچنین این پدیده در بازارهای بدون روند (رِنج) کارایی ندارد.
2- اتصال سقفها و کفهای متوالی
پس از شناسایی ساختار قیمتی مناسب، باید بین دو نقطهی متوالی (دو سقف یا دو کف اصلی) خط روند رسم شود. تنها نقاط ماژور باید مدنظر قرار گیرند و نوسانات جزئی بین آنها باید نادیده گرفته شوند.

3- تمرکز صرفا بر روی سقفها یا کفها
در تحلیل واگرایی، لازم است صرفا سقفها به یکدیگر متصل و با اندیکاتور مقایسه شوند؛ یا در غیر این صورت، بررسی کفها کافی خواهد بود. ترکیب همزمان این دو نوع تحلیل، باعث بروز خطا خواهد شد.
4- تمرکز بر نقاط مشابه در اندیکاتور
هنگام مقایسه قیمت با اندیکاتور، باید همان نوع نقاطی (سقف یا کف) در اندیکاتور انتخاب شوند که در قیمت مورد بررسی قرار گرفتهاند. در اندیکاتورهایی مانند MACD که چندین خط دارند، تمرکز باید بر خط اصلی (Main Line) یا خط سیگنال باشد.

5- تطبیق نقاط مقایسهای در قیمت و اندیکاتور
در صورت اتصال دو سقف قیمتی به یکدیگر، باید دو سقف متناظر در اندیکاتور نیز به یکدیگر متصل شوند. این تطابق برای کفها نیز صدق میکند. عدم رعایت این اصل موجب تحلیل نادرست خواهد شد.

6- همراستایی عمودی بین نوسانات قیمت و اندیکاتور
نقاطی که در قیمت و اندیکاتور برای تحلیل انتخاب میشوند، باید از نظر زمانی در یک راستا باشند. به عبارت دیگر، سقف یا کف در قیمت باید با همان زمان در اندیکاتور هماهنگ باشد. تحلیلهایی که این همراستایی را نادیده میگیرند، اعتباری ندارند.

7- تفاوت در شیب خطوط
واگرایی زمانی معنا پیدا میکند که شیب خط رسمشده در قیمت با شیب خط متناظر در اندیکاتور متفاوت باشد. این شیب میتواند صعودی، نزولی یا تخت باشد. وجود شیب مشابه در هر دو نمودار، به معنی عدم وجود واگرایی است.

8- عدم ورود به موقعیت پس از تأخیر در واکنش قیمت
اگر واگرایی شناسایی شده و قیمت پیش از ورود معاملهگر تغییر مسیر داده باشد، ورود به معامله پس از این حرکت معمولاً بینتیجه خواهد بود. در چنین شرایطی، باید منتظر موقعیت جدید ماند.
9- استفاده از تایمفریمهای بالاتر برای افزایش دقت
واگراییها در تایمفریمهای بالا (مانند نمودارهای یک ساعته و بیشتر) با دقت و اعتبار بیشتری همراه هستند. اگرچه در تایمفریمهای پایینتر، واگراییهای بیشتری ظاهر میشوند، اما درصد بالایی از آنها سیگنالهای کاذب هستند.
10- تایید واگرایی با ابزارهای مکمل تحلیل تکنیکال
واگراییها نباید بهتنهایی مبنای تصمیمگیری معاملاتی قرار گیرند. برای افزایش دقت تحلیل بهتر است واگرایی شناساییشده با سایر ابزارها و نشانهها، مانند الگوهای کندلی معکوس، سطوح حمایت و مقاومت، حجم معاملات یا میانگینهای متحرک تایید شود.
جمعبندی
رعایت قوانین مهم برای معامله با واگرایی، احتمال شناسایی سیگنالهای معتبر را افزایش داده و باعث پیدا کردن نقاط ورود مناسب میشود. استفاده از ابزارهای مکمل مانند حجم معاملات، سطوح حمایت و مقاومت یا الگوهای کندلی به اعتبار سیگنالهای دریافتی از واگرایی، اضافه میکند.